top.window.moveTo(0,0); if (document.all) { top.window.resizeTo(screen.availWidth,screen.availHeight); } else if (document.layers||document.getElementById) { if (top.window.outerHeight پرسه های عاشـــقانه

پرسه های عاشـــقانه


پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پيش پدرش رفت و گفت : پدر بيا بازی کنيم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنيا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد. پدر ديد پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسيد که نقشه جهان رو …از کجا ياد گرفتی؟ پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنيا هم درست ميشه !!!

نوشته شده در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:,ساعت 21:20 توسط علی نيکنام| |

نرم نرمك می رسد اينك بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نيمه باز
خوش به حال دختر ميخك كه می خندد به ناز
ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر كامی نگيريم از بهـــار
گر نكوبی شيشــه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتـــاد رنگ


خدا را سوگند می دهم بر عشق ...
هر آن خواهی ، برايت آن بماند ....

سال نومبـــارك

نوشته شده در شنبه 28 اسفند 1389برچسب:,ساعت 9:36 توسط علی نيکنام| |

نوشته شده در شنبه 28 اسفند 1389برچسب:,ساعت 9:2 توسط علی نيکنام| |

 


قبر مرا نيم متر کمتر عميق کنيد تا پنجاه سانت به خدا نزديکتر باشم.

بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رايگان در اختيار اداره انگشت نگاری قرار دهيد.

به پزشک قانونی بگوييد روح مرا کالبد شکافی کند، من به آن مشکوکم!

ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب يا گاز از داخل گور اينجانب اکيدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذاريد تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

کارت شناسايی مرا لای کفنم بگذاريد، شاید آنجا هم نياز باشد!

مواظب باشيد به تابوت من آگهی تبليغاتی نچسبانند.

روی تابوت و کفن من بنويسيد: اين عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنيد!

کسانی که زير تابوت مرا ميگيرند، بايد هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهيد.

گواهينامه رانندگيم را به يک آدم مستحق بدهيد، ثواب دارد.

در مجلس ختم من گاز اشک آور پخش کنيد تا همه به گريه بيفتند.

از اينکه نميتوانم در مجلس ختم خودم حضوريابم قبلا پوزش می طلبم.

به بهشت نميروم اگر مـــادرم آنجا نباشد...

روحـــش شـــاد

نوشته شده در دو شنبه 12 اسفند 1389برچسب:,ساعت 17:0 توسط علی نيکنام| |


گل سرخی به او دادم ، گل زردی به من داد ...

برای يك لحظه ی ناتمام قلبم از طپش افتاد ...
با تعجب پرسیدم : مگر از من متنفری ؟!
گفت : نه ! باور كن ، نه !
ولی چون تو را واقعاً دوست دارم ، نمی خواهم پس از آنكه كام از من گرفتی ،
برای پيدا كردن گل زرد ، زحمتی به خود هموار كنی ...
نوشته شده در سه شنبه 12 اسفند 1389برچسب:,ساعت 16:45 توسط علی نيکنام| |


 عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت

 حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت                                        

 آفتابی زد و ویرانه دل روشن کرد

 لیک افسوس ، که زود از سر دیوار گذشت 

 خیره شد چشم دل از جلوه مستانه او 

 تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت ...

عماد خراسانی

 

 

نوشته شده در دو شنبه 12 اسفند 1389برچسب:,ساعت 5:0 توسط علی نيکنام| |

عشق اگر با تو بيايد به پرستاری من
شب هجران نكند قصد دل آزاری من
روزگاری كه جنون رونق بازارم بود
 تو نبودی كه بيایی به پرستاری من
برگ پائيزی ام و خسته دل از باد خزان
باغبان نيز نيامد پی دلداری من
اشك گرم و غم عشق آمد وجانا چه كنم ؟
گر به فردا نرسد اين شب بيداری من
من و ديوانگی و مهر و وفا يار شديم
تا تو باشی و عشق و وفاداری من
عشق اگر با تو بيايد به پرستاری من
قصه عشق شود قصه بيماری من ...

نوشته شده در پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:,ساعت 22:18 توسط علی نيکنام| |

  

حرفهايی هست برای گفتن كه اگر گوشی نبود ، نمی گوییم
و حرفهایی هست برای نگفتن ،
حرفهایی كه هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند
و سرمايه هر كسی به اندازه ی حرفهایی است كه برای نگفتن دارد ...

نوشته شده در پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:,ساعت 21:46 توسط علی نيکنام| |

مرا كسی نساخت ، خدا ساخت
نه آنچنان كه كسی می خواست ،
كه من كسی نداشتم
كسم خدا بود ، كس بی كسان .
او بود كه مرا ساخت ، آنچنان كه خودش خواست
نه از من پرسيد و نه از آن " من ديگرم "
من يك گِل بی صاحب بودم
مرا از روح خود در آن دميد
و بر روی خاك و در زير آفتاب ،
تنهــــا رهايم كرد  
مرا به خودم وا گذاشت ...

نوشته شده در پنج شنبه 28 بهمن 1389برچسب:,ساعت 21:14 توسط علی نيکنام| |

 

 
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابريشم
چند وقت است که هر شب به تو می انديشم 
به تو آری ، به تو يعنی به همان منظر دور
به همان سبز صميمی ، به همان باغ بلور 
به همان سايه ، همان وهم ، همان تصويری
که سراغش ، ز غزلهای خودم می گيری 
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
يعنی آن شيوه فهماندن منظور به هم 

بقيه در ادامه مطلب

 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 7 بهمن 1389برچسب:,ساعت 13:7 توسط علی نيکنام| |

Design By : Night Melody

صفحه قبل 1 ... 3 4 5 6 7 ... 10 صفحه بعد