top.window.moveTo(0,0); if (document.all) { top.window.resizeTo(screen.availWidth,screen.availHeight); } else if (document.layers||document.getElementById) { if (top.window.outerHeight پرسه های عاشـــقانه

پرسه های عاشـــقانه

 

 

 كودكی هايم اتاقی ساده بود

قصه ای دور اجاقی ساده بود
شب كه می شد نقش ها جان می گرفت
روی سقف ما كه طاقی ساده بود
می شدم پروانه خوابم می پريد
خواب هايم اتفاقی ساده بود
زندگی دستی پر از پوچی نبود
بازی ما جفت و طاقی ساده بود
قهر می كردم به شوق آشتی
عشق هايم اشتياقی ساده بود
 ساده بودن عادتی مشكل نبود
سختی نان بود وباقی ساده بود
قيصر امين پور

نوشته شده در دو شنبه 8 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 16:0 توسط علی نيکنام| |

 
 



 

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…
دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …
دلم برای کسی تنگ است كه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…
دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که دستانم ، دستان پر مهرش را می طلبد…
دلم برای کسی تنگ است که سرم ، شانه هایش را آرزو دارد…
دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم ، شنیدن صدایش را حسرت می کشد …
دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …
دلم برای کسی تنگ است که مشامم ، به دنبال عطر تن اوست…
دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…
دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…
دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…
دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش ،  تنهایی من است…
دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…
دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…
دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…
دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…
دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…
دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…
دلم برای کسی تنگ است  که دل تنگ دل تنگی هایم است…
دلم برای کسی تنگ است...
 دلم برای تو تنگ است   
نوشته شده در چهار شنبه 7 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 19:47 توسط علی نيکنام| |

مهربانی جاده ای است

كه هر چه پيش تر روند ، خطرناك تر می گردد .

نمی توان بازگشت ...

امّا لحظه ای بايد درنگ كرد

شايد چند گامی بر بيراهه رفت .

مدّتی است بر جاده ی هموار می رانيم ...

حرف های نزديك دارند فرا می رسند ،

خطرناك است !

نوشته شده در چهار شنبه 7 ارديبهشت 1390برچسب:,ساعت 19:5 توسط علی نيکنام| |

 

نوشته شده در سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:,ساعت 20:14 توسط علی نيکنام| |

 

نوشته شده در سه شنبه 30 فروردين 1390برچسب:,ساعت 19:36 توسط علی نيکنام| |

 

زمستان رفت اما بهارانی نمی بينم
بر اين تكرار در تكرار پايانی نمی بينم
چه بر ما رفته ای عمر ؟ ای ياقوت بی قيمت !!!
كه غير از مرگ گردنبند ارزانی نمی بينم
زمين از دلبران خاليست يا من چشم و دل سيرم ؟
كه می گردم ولی زلف پريشانی نمي بينم
خدايا عشق درمانی به غير از مرگ می خواهد
كه من می ميرم از اين درد و درمانی نمی بينم...

 

نوشته شده در سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:,ساعت 19:25 توسط علی نيکنام| |


 

شیشه ای می شکند...
یک نفر می پرسد ، چرا شیشه شکست؟
مادر می گوید ، شاید این رفع بلاست.
یک نفر زمزمه کرد ،باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد
شیشه ی پنجره را زود شکست....
کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد...
تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد...
اما امشب دیدم...
هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید...
از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟
دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا ؟
نوشته شده در سه شنبه 23 فروردين 1390برچسب:,ساعت 19:13 توسط علی نيکنام| |

 

خفته در چشم تو نازيست كه من می دانم
نگهت دفتر رازيست كه من می دانم
قصه يی را كه به من طره كوتاه تو گفت
رشته عمر درازيست كه من می دانم
بی نيازانه به ما می گذرد دوست ، ولی
سينه اش بحر نيازيست كه من می دانم
گرچه در پای تو خاموش فتادست اين شمع
سايه را سوز و گدازيست كه من می دانم
يك حقيقت به جهان هست كه عشقش خوانند
آنهم ای دوست مجازيست كه من می دانم...
نوشته شده در پنج شنبه 18 فروردين 1390برچسب:,ساعت 9:0 توسط علی نيکنام| |

 

ازآجیل سفره عید چند پسته لال مانده است

آنها که لب گشودند، خورده شدند
آنها که لال مانده اند، می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال، سکوت دندان شکن است !

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

صفر را بستند تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!

 

نوشته شده در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:,ساعت 21:39 توسط علی نيکنام| |

 

وقتی تو نيستی
نه هست های ما
چنان که بايدند
نه بايدها...
مثل هميشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخيره مي کنم
باشد برای روز مبادا !
اما...
در صفحه های تقويم
روزی به نام روز مبادا نيست
آن روز هر چه باشد
روزی شبيه ديروز
روزی شبيه فردا
روزی درست مثل همين روزهای ماست
اما کسی چه می داند ؟
شايد
امروز نيز روز مبادا باشد !
وقتی تو نيستی
نه هست های ما
چنانكه بايدند
نه بايد ها...
هر روز بی تو
روز مبادا است!
قیصر امین پور

 

نوشته شده در چهار شنبه 17 فروردين 1390برچسب:,ساعت 21:30 توسط علی نيکنام| |

Design By : Night Melody

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 10 صفحه بعد