top.window.moveTo(0,0); if (document.all) { top.window.resizeTo(screen.availWidth,screen.availHeight); } else if (document.layers||document.getElementById) { if (top.window.outerHeight دل من

پرسه های عاشـــقانه

 

دل من چه خردسال است.
ساده می نگرد...
ساده می خندد...
ساده می پوشد...
دل من از تبار دیوارهای کاهگلی است...
ساده می افتد.
ساده می شکند.
ساده می میرد.
دل من تنها سخت می گیرد...


انسان کلاً موجودیه که وقتی خرش از پل بگذره ، همه چی یادش میره
اونی هم که اینو قبول نداره خرش هنوز روی پله...
نوشته شده در جمعه 28 بهمن 1390برچسب:,ساعت 9:34 توسط علی نيکنام| |

 

اکبرعبدی می‌گوید: یک روز سر سریال بودیم.

 هوا هم خیلی سرد بود. از ماشین پیاده شد بدون کاپشن.

گفتم: حسین این جوری اومدی از خونه بیرون؟

نگفتی سرما می‌خوری؟! کاپشن خوشگلت کو؟

گفت: کاپشن قشنگی بود، نه؟

گفتم: آره!

گفت: من هم خیلی دوستش داشتم

ولی سر راه یکی را دیدم که هم دوستش داشت و هم احتیاجش داشت

ولی من فقط دوستش داشتم...

روحش شاد و يادش گرامی

نوشته شده در یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:,ساعت 17:50 توسط علی نيکنام| |

Design By : Night Melody