زمستان رفت اما بهارانی نمی بينم
بر اين تكرار در تكرار پايانی نمی بينم
چه بر ما رفته ای عمر ؟ ای ياقوت بی قيمت !!!
كه غير از مرگ گردنبند ارزانی نمی بينم
زمين از دلبران خاليست يا من چشم و دل سيرم ؟
كه می گردم ولی زلف پريشانی نمي بينم
خدايا عشق درمانی به غير از مرگ می خواهد
كه من می ميرم از اين درد و درمانی نمی بينم...