در سرزمين ما پيوند و دوستی گناه بزرگی است ،
نظرات شما عزیزان:
دستي اگر دراز كنی سوی دستها ،
هر دست در نگاه تو شمشير می شود
اينجا
با سنگ ، غـــــــم دل می توان گفت و گريه كرد
جز سنگ با هر كس بگويی زدرد خويش ، دلگير می شود
طرح چشمـان قشنگت در اتاقم نقش بسته ...
شعر می گويم به يادت در قفس ، غمگين و خسته ...
من چه تنها و غريبم بی تو در دريای هستی ...
ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی ...
هيچ کس ويرانيم را حس نکرد...
وسعت تنهائيم را حس نکرد...
در ميان خنده های تلخ من...
گريه پنهانيم را حس نکرد...
در هجوم لحظه های بی کسي...
درد بی کس ماندنم را حس نکرد...
آن که با آغاز من مانوس بود...
لحظه پايانيم را حس نکرد...
بسی گفتند دل از عشق برگير
که نيرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستيم و ديديم
که او زهر است، اما نوشداروست
Design By : Night Melody |