شعر از : معينی كرمانشاهی
نظرات شما عزیزان:
اگر من جای او بودم همان يك لحظه اوّل
كه اوّل ظلم را مي ديدم از مخلوق بی وجدان
جهانرا با همه زيبايی و زشتـی
بروی يكدگر ، ويرانه می كردم
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم
كه در همسايه صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عيش و نوش می ديدم ،
نخستين نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب پيمانه می كردم .
اگر من جای او بودم
كه می ديدم يكی عريان و لرزان ، ديگری پوشيده از صد جامه رنگين ،
زمين و آسمانرا واژگون ، مستانه می كردم .
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها يكی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران ليلی ناز افرين را كو به كو ،
آوراه و ديوانه ميكردم .
اگر من جای او بودم
بگرد شمع سوزان دل عشّاق سرگردان ،
سرا پای وجود بی وفا معشوق را پروانه می كردم .
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم...
همين بهـتر كه او خود جای خود بنشيند و تاب تماشای تمام زشتكاريهای اين مخلوق را دارد
و گرنه من بجـای او چو بودم ، يكنفس كي عادلانه سازشی ، با جاهل و فرزانه می كردم
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
Design By : Night Melody |